اختناق فاکتورى است که درک روندهاى سياسى واقعى جامعه ايران را براى بسيارى از ناظران و تحليلگران و حتى بازيگران صحنه سياست مشکل ميکند. آنچه که در بسيارى از بررسى ها از اوضاع گفته ميشود حتى به واقعيات اجتماعى و طبقاتى خراشى هم نميزند. اگر به کوهى از مطالب و تحليل و تفسير اوضاع نگاه کنيد٬ ظاهرا جامعه ايران "بطور ناگهانى" در پس "تقلب در انتخابات" و قيام براى "پس گرفتن راى" زير و رو شده است! اما اين درک وارونه و عمدتا آگاهانه همواره با سد محکم واقعيات سياسى روبرو و پوچى آن بسرعت اثبات شده است. فقط مدتى کوتاه لازم بود که پرچمداران اين پلاتفرم پايان آن را اعلام کنند و براى "وضعيت جديد" چاره اى بيانديشند. اين وضعيت جديد اما چيزى جز داستان قديمى و ريشه دار تقابل جنبشهاى سياسى و طبقاتى و جدال برسر آينده جامعه نيست. امرى که در ادبيات سياسى جنبشهاى متفرقه بورژوائى تلاش براى حفظ وضع موجود است. منظور از حفظ وضع موجود صرفا حفظ جمهورى اسلامى نيست بلکه حفظ و نجات نظام سرمايه دارى از اوضاعى است که پتانسيل آنرا دارد که بازيگران قدرتمندترى را وارد معادله اصلى سياست کند.
در پس هياهوى تبليغاتى اردوى ارتجاع بورژوائى و بى افقى چپ غير کارگرى٬ و در متن اوضاع وخيم اقتصادى و بى ثباتى سياسى در ايران و منطقه٬ عروج آلترناتيو کارگرى يک چشم انداز و يک امکان عينى است. ديدن اين امکان براى کمونيسم کارگرى٬ تبئين استراتژى انقلاب کارگرى٬ تلاش براى سازماندهى اين انقلاب و رفع موانع آن وظيفه اساسى کمونيسم پراتيک است. مرورى بر اوضاع و صفبندى نيروهاى درگير اين نکته را بيشتر روشن ميکند؛
١- مستقل از تفاسير رايج٬ معلوم شد جنبش و اعتراض ميليونى ماههاى اخير که امواج آن هنوز در راهند٬ نه براى اعاده پرچم خمينى قاتل و يا "جمهورى اسلامى نوع دوم"٬ بلکه براى سرنگونى و نفى اين اوضاع به ميدان آمده است. اين حکم بار ديگر اثبات شد که جمهورى اسلامى وصله اى ناجور به پيکر جامعه ايران است و بايد برود. آنچه در ماههاى اخير بنمايش درآمد چيزى جز وارد شدن عملى جامعه و جنبشهاى طبقاتى براى نفى جمهورى اسلامى نبود. مسيرى که فاز بروز انفجار توده اى را پشت سر گذاشته و اکنون وارد وضعيت جديد شده است. وضعيت جديدى که ميل به سراسرى شدن دارد و ديگر نه در روشها و شکل اعتراض و نه حتى در استفاده از شکاف بالائى ها ضرورتا ادامه وضعيت پيشين نيست. به حکم موقعيت وسيعا بى اعتبار جمهورى اسلامى و نارضايتى عميق مردم٬ جنبش اعتراضى در تداوم خود روشن تر و همه جانبه تر و کوبنده تر به ميدان خواهد آمد.
٢- ظاهرا جدال در بالا و اشغال صحنه سياست توسط بالائى ها در مراحل اوليه تحول سياسى در دوره هاى انقلابى معمولا "يک قاعده" است. اما اين تصويرى يک بعدى و ژورناليستى از ماهيت تحولات است. نکته اساسى اينست که جدال در بالا و تشديد آن تا مرز نابودى همديگر٬ صرفا برسر چنگ انداختن به منافع سياسى و اقتصادى باندهاى مافيائى اسلامى نيست٬ بلکه و اساسا جدالى برسر بقاى وضع موجود و درهم کوبيدن نخواستن در پائين و قالب زدن اعتراض در چهارچوبهاى حکومتى است. وقتى که از هر منفد جامعه فقر و اعتراض و اعتصاب و نخواستن و عبور از قانون رژه ميرود٬ وقتى حکومتها ميفهمند که هر کورسوئى از آزادى عمل در جامعه معادل سر ريز کردن آتشفشان است٬ چاره اى جز تشديد جدال و تلاش براى تغييرات کنترل شده ندارند. دراين اوضاع جناح هاى حکومتى هدفى واحد دارند اما سياستى متفاوت را دنبال ميکنند. افراطيون حکومتى و هارد لاينرها سياست سرکوب شديدتر را تجويز ميکنند و اصلاح طلبان حکومتى به "سنگر قانون اساسى" ميخزند و به تريبون ناراضيان طبقه شان تبديل ميشوند. اما هر دو براى نجات نظام و تداوم بساط لفت و ليس تلاش ميکنند. دامنه جنگ جناح ها تابعى از ميزان اعتراض در پائين است و گسترش اعتراض در پائين جنگ در بالا را تشديد ميکند.
٣- ميگويند سياست سرکوب و ترور و تجاوز و حکومت نظامى بدرجه اى به کنترل اوضاع فائق آمده است. اين تصوير پوچ ترين تحليلى است که راجع به اوضاع کنونى بيان ميشود. پشت پرده عر و تيز نظامى و رژه لمپنيسم اسلامى٬ بى جربزه ترين و عقده اى ترين و مزدور ترين افراد به صف شده اند. روانشناسى اين صف بسادگى اينست که منفعت روز جهت سياسى شان را تعيين ميکند. هر وقت متوجه شوند که کار نظام تمام است کرور کرور پس مينشينند. ترديدى نبايد داشت که ارتجاع سياسى و باندهاى مافيائى اقتصادى – نظامى با هر قيمتى از موقعيتش دفاع ميکند. تمام مسئله اينست که اين ارتجاع هار در مقابل طوفان انقلابى مانند برف در هواى آفتابى ذوب ميشود. هر کسى تلاش ميکند سفره اش را جدا کند و جانش و بخشى از اموالش را بدر ببرد. حکومت نظامى مرتجعين اسلامى تنها با بحران سازى و نفى صورت مسئله اساسى٬ يعنى وضعيت داخلى٬ ميتواند کوتاه مدت ادامه يابد. حتى مانور براى رفع و رجوع فشارهاى بين المللى و سياست وقت خريدن ديپلماتيک کمکى تعيين کننده به بقاى حکومت نميکند.
۴- شکست پرچم نجات نظام توسط عاشوراى سبز اسلامى - حکومتى موسوى ها و بن بست و فلج سياسى خط مشى " دفاع از قانون اساسى و مقابله با ساختار شکنى"٬ مانند موارد مشابه در دوره هاى انقلابى٬ براى هر ناظر سياسى جدى امرى قابل پيش بينى بود. معضل اين کمپ امروز اين نيست که "سر حرفش ايستاده است" و يا بعضا و موقتا با سازش جان و موقعيت خود را نجات داده است. معضل اين کمپ پايه اى تر است. اردوى اصلاح طلبان حکومتى و مدافعان جمهورى اسلامى قبل از اينکه خود را در مقابل باند مقابل و دعوا برسر منافع سياسى و اقتصادى ببيند٬ خود را در مقابل نيروى وسيعى ميبيند که اين وضعيت را نميخواهد و گوشش بدهکار فرمايشات ملوکانه آنها نيست. اردوى اصلاح طلبان حکومتى٬ عليرغم کور شدن راه سازش٬ اگر همراه با راديکاليسم جامعه بروند خودشان را نفى ميکنند. چون اين راديکاليسم بر نفى نظام متکى است و با نفى نظام هويت اصلاح طلب نظام هم دود ميشود و هوا ميرود. اما اگر از ترس اعتراض راديکال و در مقابل آن به پشت عباى خامنه اى و تفنگهاى اوباش سرکوبگر پناه ببرند٬ باز ناتوانى و شکست خط مشى خود را اثبات ميکنند. وضعيت بغايت مفلوک امروز اصلاح طلبان حکومتى بيانى از اين تناقض خرد کننده است.
۵- وضعيت جديد٬ که ديگر امروز کمابيش همه توافق دارند که با وضعيت روزهاى بعد از "انتخابات" تفاوت ماهوى دارد٬ آئينه اى براى انعکاس سوالات واقعى جامعه و همينطور پاسخ هائى است که به اين سوالات داده ميشود. تداوم جنبشى که پلاتفرمش دود شده و هوا رفته است ("احمدى نژاد رئيس جمهور من نيست") با فعاليت در چهارچوب قانون٬ آنهم قانونى که توسط دولت احمدى نژاد و باندهاى نظامى تعريف و معنى ميشود٬ يک جوک بيمزه است. نکته اينست که اين ناتوانى و بن بست اصلاح طلبان حکومتى اتومات به جنبشى که به بهانه آنها بميدان آمده است منتقل نميشود. لذا اين خلا را افقهاى اجتماعى ديگرى پر ميکنند. تمايلات ناسيوناليستى و نژاد پرستانه از يکسو و عدالت خواهى کارگرى و سوسياليستى از سوى ديگر بيش از پيش امکان رشد و جذب نيرو دارند. جنبشهاى اجتماعى و طبقاتى بيرون حکومتى بطور روشنترى وارد معادله سياست ميشوند. بارقه هاى اين ورود را همه ديده اند و حتى حکومتى ها از جمله ميرحسين موسوى و خاتمى و ديگران راجع به آن هشدار داده اند. معنى اين حرف اينست که طرفداران بقاى نظام حاشيه اى تر ميشوند و طرفداران نفى نظام با افقهاى متمايز در پروسه سرنگونى وارد جدال برسر آينده ميشوند.
۶- ناسيوناليسم ايرانى دو شقه شده است و قطبنماى سياسى واحدى ندارد. يک گرايش اصلى آن يعنى حزب مشروطه٬ "در مرحله فعلى" سرنوشت خود را به موسوى و "انقلاب سبز" و "حفظ نظام" گره زده است. اين جريان اسلاميست نيست اما بشدت ضد کارگر و ضد کمونيست و نگران از هر تحولى است که سرنوشت آن بنفع سرمايه دارى نباشد. ماليخولياى "حفظ تماميت ارضى" بطور موسمى اين جريان را کنار جمهورى اسلامى قرار داده است. اين بخش ناسيوناليسم ايرانى "تا اين مرحله" ناتوان از بدست دادن تصويرى متمايز و آلترناتيو در مقابل جمهورى اسلامى بوده است و نوستالژى اعاده سلطنت نيز به ناتوانى هاى پايه اى آنها افزوده است. اما گرايش وسيع تر و در عين حال غير متعين ترى از ناسيوناليسم ايرانى شديدا به سمت نژادپرستى چرخيده است. اين خط که ظرفيت بالائى در بازيگرى يک سناريوى سياه و جنگ داخلى و به جان هم انداختن مردم دارد٬ تلاش ميکند به هر اعتراض واقعى مردم عليه جمهورى اسلامى رنگ نژاد پرستى بزند. اين گرايش ناسيوناليستى که سرنگونى طلب نيز هست٬ همان طرفداران بوش و باراک در ايران اند و حاضرند براى رسيدن بقدرت به هر جنايتى دست بزنند. تفاوت اينها با سرداران سپاه پاسداران تنها در اونيفرم شان و شير و خورشيد پرچم شان است. اشتراک آنها بيشتر از اختلافشان است. ترديدى نيست که جامعه ايران با اين پرچم به جنگ جمهورى اسلامى نخواهد رفت. اين خط افقى در تحول انقلابى و مبارزه توده اى براى سرنگونى ندارد. اما سمى که در جامعه ميپراکند از خرافات اسلامى کمتر خطرناک نيست. با اينحال وقتى سرنگونى جمهورى اسلامى بعنوان تنها راه حل در مقياس وسيع محتوم شود٬ ناسيوناليسم ايرانى به شمول مليون متفرقه مصدقى و جمهوريخواه کم و بيش اين جريان افراطى ناسيوناليستى و نژاد پرست را در مقابل کارگر و کمونيسم تقويت خواهند کرد.
٧- با بن بست تلاشهاى درون حکومتى براى بقا نظام و تبديل خط مشى سرنگونى انقلابى جمهورى اسلامى به بستر اصلى سياست٬ و همينطور با توجه به مطالبات انباشته شده جامعه و شکافهاى عميق طبقاتى و فقر و فلاکت روز افزون طبقه کارگر٬ افق سوسياليستى و کمونيستى بعنوان يک راه حل جلو صحنه خواهد آمد. اگر اين فرض پايه اى مورد توافق باشد که جنبشهاى سياسى طبقه حاکم براى برون رفت از بحران هر راهى داشته باشند٬ راهى براى پاسخ به مطالبات عميق کارگران و زنان و اکثريت نسل جديد ندارند٬ آنوقت درک اين حقيقت که آلترناتيو کارگرى براى جامعه اى مبتنى بر آزادى و برابرى و رفاه همگان چه ظرفيت عظيمى دارد سخت نيست. با وضعيت وخيم اقتصادى و چشم انداز وخيم ترى که پيش رو است؛ شورش گرسنگان٬ عروج جنبش "يقه آبى ها"٬ و جنبش وسيع و توده اى ضد کاپيتاليستى٬ آنهم باتوجه به نفرتى که از سرمايه دار جماعت در رفتار روزمره فقرا موج ميزند٬ نبايد کسى را سورپرايز کند. جنبش ضد کاپيتاليستى براى پيروزى و فائق آمدن بر کمبودها و موانع کم معضل ندارد. اما جنبشى نيست که بتوان آنرا در محاسبات اصلى سياست ايران وارد نکرد.
٨- با توجه به روندهاى پايه اى سياست در ايران٬ کمونيسم کارگرى و جنبش اعتراض ضد سرمايه دارى طبقه کارگر بايد خود را براى پاسخ دادن به مسائل محورى سياست آماده کند. تجديد آرايش طبقه حاکم صرفا براى درهم کوبيدن اين جنبش و رفع "خطر" آن٬ و همينطور مخاطرات عظيمى ميتوانند قد علم کنند. از جمله جنگ٬ گسترش تروريسم٬ و سياست تفرقه قومى و ملى که از دولتهاى غربى تا قوم پرستان و آريائى مسلک هاى اپوزيسيون ظرفيت بالائى در ايجاد آن دارند. طبقه کارگر و پيشروان کمونيست و سوسياليست بايد از مسائل متعددى اجتناب کنند: از جمله؛ محدود شدن کارگران و مبارزه کارگرى به مطالباتى صرفا مربوط به کارگران و نوعى دورى از معضلات جامعه که نتيجه آن حاشيه اى کردن آلترناتيو کارگرى در مقياس جامعه باشد. سياستهائى که کارگر و کمونيسم را از جدال قدرت سياسى دور ميکنند و تلاش دارند کارگران را به "صنف" درخود و براى خود تبديل کنند. انقلابيگرى خرده بورژوائى و ناسيوناليسم چپ که تاريخا به جنبشهاى طبقات دارا سوارى داده است و افق و آلترناتيو مستقل کارگرى را با لايه اى ضخيم از گرد و غبار و آوار جنبشهاى غير کارگرى و غير کمونيستى مدفون کرده است. هر نوع توهم به جنبشهاى ارتجاعى بورژوائى که ماهيتا ضد کارگر و ضد اهداف اجتماعى و سياسى جنبش طبقه کارگر اند و همواره ميخواهند کارگران را ضميمه و "شاخه کارگرى" اسلام و ناسيوناليسم و "ميهن و خاک پاک" و يا جنبش همگانى و "همه با هم" کنند. قانونگرائى بعنوان گرايشى در ميان کارگران که تحقق اهداف خود را به اهداف ناسيوناليستى بخشى از بورژوازى و يا جناحى از حکومت گره ميزند و مبشر نفى سياست و اعتراض راديکال کارگرى است. حزب گريزى و گرايشى که آگاهانه و ناآگاهانه هدفش را خلع سلاح کارگر در يکى از تعيين کننده ترين دوران تحول سياسى قرار داده است و ميخواهد کارگران را دست خالى و ناآماده مقابل کل ارتجاع بورژوائى بگذارد.
٩- کمونيسم کارگرى و جنبش اعتراض ضد سرمايه دارى طبقه کارگر امروز بايد خود را بعناوين مختلف تجهيز و آماده کند. اين آمادگى يک قطبنما بيشتر ندارد: سرنگونى جمهورى اسلامى و نظام سرمايه دارى بطور کلى و برقرارى حکومت انقلابى کارگران براى برپائى جامعه اى سوسياليستى. دراين مسير تقويت مستمر تشکل و توان کمونيستى کل طبقه اساسى است. اقدامات و سياستهاى انقلابى از جمله سياست کنترل کارگرى در تقابل با سياست فقر و فلاکت و اخراج و بيکارسازيها اساسى است. برافراشتن مطالبات جنبشهاى ضد تبعيض و برابرى طلب که اساسا تمايلى سوسياليستى دارند اساسى است. پاسخ دادن کارگران بعنوان يک طبقه به سوالات محورى سياست سراسرى اساسى است. بويژه ورود طبقه کارگر به معادله اصلى سياست و طرح آلترناتيو کارگرى بعنوان راه حل آزادى جامعه کليدى است. عروج آلترناتيو کارگرى در ايران يک امکان عينى و واقعى است. اين امکان بسادگى متحقق نميشود و کل ارتجاع سياسى در پوزيسيون و اپوزيسيون در مقابل آن از هم اکنون بسيج شده اند. اما همين خود انعکاسى وارونه از قدرت و ظرفيت بالقوه راه حل کمونيستى کارگرى است. ايران ميتواند صحنه تکرار اکتبر ديگرى باشد اگر کمونيستها و سوسياليستهاى جنبش کارگرى وضعيت را درک کنند و براى رفع موانع آن با افقى بسيط و سياستى فعال و انقلابى تلاش کنند.
١٠- و بالاخره فعاليت در خارج کشور نميتواند در مسيرى متفاوت پيش برود. يک افق استراتژيک فعاليت در خارج کشور حمايت از پيشروى آلترناتيو کارگرى در صحنه سياست ايران و تقابل روشن با راه حلهاى جنبشهاى طبقات دارا است. اين تصور که صحنه خارج کشور صرفا پايگاهى "براى حمايت از مبارزه در داخل است" تصورى نارس و يکجانبه و محافظه کار است. تصورى ناسيوناليستى و پشت جبهه اى و منزوى در صحنه سياسى کشورهاى غربى است. بهترين نتيجه چنين تصويرى محدود شدن به فعاليتهاى لابيستى و حقوق بشرى و افشاگرانه عليه جمهورى اسلامى است. ترديدى نيست جنبش کمونيسم کارگرى و سوسياليست ها بايد در صف اول اعتراض عليه جمهورى اسلامى و تلاش براى تحميل هر رفرمى در زندگى مردم محروم و کارگران دراين کشورها باشند. اما در شرايط امروز مضاف براين فعاليتها بايد بر بسيج انترناسيوناليستى و بسيج ايرانيان خارج کشور در حمايت از آلترناتيو کارگرى و سوسياليستى در تحولات ايران تاکيد ويژه کرد. پيشروى و پيروزى آلترناتيو کارگرى بايد در دو حوزه داخل و خارج متحقق شود. *